“امام به من جرئت ساختن سربداران و طرح دیالوگهای قاضی شارح را داد” این جمله را محمدعلی نجفی پس از یادآوری گفت و گویی که در نوفل لوشاتو با امام خمینی (س) انجام داده، می گوید. به گزارش خط امام محمدعلی نجفی در این گفتگو می گوید : امام در اقامتگاه خود در پاریس از انسان حرف […]
“امام به من جرئت ساختن سربداران و طرح دیالوگهای قاضی شارح را داد” این جمله را محمدعلی نجفی پس از یادآوری گفت و گویی که در نوفل لوشاتو با امام خمینی (س) انجام داده، می گوید.
به گزارش خط امام محمدعلی نجفی در این گفتگو می گوید : امام در اقامتگاه خود در پاریس از انسان حرف میزد و از حقوق زنان؛ و او به عنوان یک سینماگر شهامت فیلم ساختن درباره اعتقادات خود را پیدا کرده بود. نجفی که اکثر ما نام او را با سریال «سربداران» می شناسیم، در ماههای ابتدایی انقلاب، تنها امید سینما بود. او در دیداری که اعضای شورای انقلاب با امام خمینی (س) داشتند، به پیشنهاد مهندس بازرگان و با تأکید امام خمینی به سمت سرپرستی امور سینمایی گماشته شد. بازرگان از سالها پیش به واسطه فعالیت در انجمن اسلامی مهندسین محمدعلی نجفی را میشناخت. نقش بیبدیل این فیلمساز در شکل گیری سینما در روزهای اول انقلاب باعث شد سراغ او برویم
محمد علی نجفی در خصوص فعالیت های خود در قبل از انقلاب گفت : ما یعنی من و مهندس عبدالعلی بازرگان، مهندس میرحسین موسوی، مهندس بهشتی، مهندس حمید نقرهکار، حسن آلادپوش و حسن هندی به لحاظ رشته مان درگیر مسائل هنری بودیم. از سال 47 با دکتر شریعتی آشنا شدیم و تصمیم گرفتیم که حسینیه ارشاد را تبدیل به یک آکادمی کنیم. شروع به فعالیت کردیم، اما بعد از اجرای تئاتر سربداران حسینیه بسته شد.
نجفی میگوید فیلمی که او درباره آزادی، احزاب، نشریات، زن، هنر و سینما از امام خمینی در پاریس گرفته است؛ اکنون هرگز پخش نمیشود و وقتی از او علت آن را میپرسیم؛ میگوید: از آنهایی بپرسید که فیلم لیله القدر را بعد از انقلاب توقیف کردند.
آنچه در پی میآید یک بخش از گفت و گوی تفصیلی جماران با اولین رئیس سازمان سینمایی ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی است
به نظر می رسد که فعالیت جدی سینمایی شما به تأسیس مؤسسه سینمایی «آیت فیلم» پیش از انقلاب برمی گردد. تأسیس یک مؤسسه با نیروهای انقلابی چگونه ممکن شد؟
ما یعنی من و مهندس عبدالعلی بازرگان، مهندس میرحسین موسوی، مهندس بهشتی، مهندس حمید نقرهکار، حسن آلادپوش و حسن هندی به لحاظ رشته مان درگیر مسائل هنری بودیم. از سال 47 با دکتر شریعتی آشنا شدیم و تصمیم گرفتیم که حسینیه ارشاد را تبدیل به یک آکادمی کنیم. شروع به فعالیت کردیم، اما بعد از اجرای تئاتر سربداران حسینیه بسته شد.
همه ما انقلابی و پر از انرژی بودیم بنابراین به فعالیت نمایشی خودمان در مدرسه کمال و هنرستان کارآموز ادامه دادیم و چند نمایش اجرا کردیم. آنجا هم نتوانستیم دوام بیاوریم. آخرین فعالیتمان مربوط به سال 55 و کانون توحید بود. آنجا هم نتوانستیم ادامه دهیم. این بود که در تابستان سال 56 به این نتیجه رسیدیم یک شرکت سینمایی جدی و رسمی تأسیس کنیم به نام «آیت فیلم». این مؤسسه هم فعالیت انقلابی داشت، هم سینمایی.
چه کسانی در تأسیس آیت فیلم با شما همکاری داشتند؟
انجمن اسلامی مهندسین از مؤسسان و سرمایهگذاران آیت فیلم بودند که از اعضایشان مهندس موسوی و مهندس بازرگان بودند. هیئت مدیرهاش ما بودیم. مصطفی هاشمیطبا که مدتی هم مدیرعامل شد، سید محمد بهشتی، فرهادیان که بعد رفت قم، محمد آلادپوش، محمد آقاجانی، عبدالله فلسفی، فخرالدین انوار و من.
فیلم «جُنگ اطهر» را همان زمان ساختید؟
بله اولین تولید سینمایی ما جنگ اطهر بود که برای آن مجوز هم گرفتیم. آن را تحت تأثیر دو معلم یعنی «جلال آل احمد» و «دکتر شریعتی» ساختیم و اولین باری بود که بازیگر زن فیلم در خانه هم روسری سر میکرد. تجربههای خود من با دانشجویان و دانشآموزان هم اضافه شد. برای اینکه کار حرفهای شود از «محمود استاد محمد» برای نوشتن سناریو دعوت کردیم.
داستان جُنگ اطهر چه بود؟
درباره معلمی به نام «اطهر» بود که به صورت فوق برنامه با شاگردانش نمایش کار میکند و آخرش هم با ماشین سفید رنگ کشته میشود. گرچه صراحتا مطرح نمی شد کسانی که سوار ماشین پیکان هستند چه کسانیاند ولی همه میدانستند مأموران ساواک برای بردن انقلابیها با پیکان میآیند.
جنگ اطهر فیلمی بود که با مجوز ساختید؟
بله فیلمهای زیرزمینی را قبلا ساخته بودیم، مثلا «الناس» و پخش آن هم در خارج از کشور بود.
چطور توانستید مجوز بگیرید؟
ما مجوز چیز دیگری را گرفتیم، بعد رفتیم فیلم خودمان را ساختیم. باید مجوز را میگرفتیم، برای این که احتیاج داشتیم وقتی دوربین را در خیابان میگذاریم کسی مزاحممان نشود.
بعد از آن شما فیلم «لیله القدر» را ساختید. فیلمی که در جریان ساخت آن توانستید با امام هم دیدار داشته باشید. داستان این فیلم از چه قرار بود؟
این فیلم تحت تأثیر شعارهایی که مردم میدادند ساخته شد. مثلا یکی از شعارهای آن زمان «پنجاه سال سلطنت، پنجاه سال خیانت» بود. بر این مبنا ما مروری داشتیم بر وقایع تاریخی از کودتای 1299 تا انقلاب که ببینیم چه چیزهایی این انقلاب را شکل داده است. بخشهای تاریخی را با نقاشی کار میکردیم. کارمان هم به این صورت بود که از شعارهای مردم فیلم میگرفتیم و بعد ریشه تاریخ آن شعار را با نقاشی نمایش میدادیم.
پس ریشه شناسی انقلاب بود؟
بله کاملا.
آن زمان دیدار خصوصی امام کار آسانی نبود، چطور شد توانستید ایشان را ببینید و با وی مصاحبه کنید؟
خب امکان مونتاژ در ایران وجود نداشتم بنابراین ما رفته بودیم انگلیس. وقتی رفتیم «نوفل لوشاتو» شرایط خاصی پیش آمد که ما توانستیم امام را ببینیم و برای فیلم لیله القدر مصاحبه بگیریم. سؤالات هم مشخص بود، درباره آزادی، احزاب، نشریات، زن، هنر و سینما البته اکنون هرگز پخش نمیشود.
چطور؟
بروید از آنهایی بپرسید که فیلم لیلهالقدر را بعد از انقلاب توقیف کردند. نظریات امام در آن موقع حیرتآور بود. بحثهای امام در آن زمان به قدری جنبه اجتماعی داشت که کسی باور نمی کرد یک روحانی در این هیئت این طور درباره جامعه، زن اقتصاد و فرهنگ حرف بزند. یک خاطره برایتان تعریف می کنم. یک دختر خانم فرانسوی بود که چادر سر می کرد و به سخنان امام گوش می داد. یک روز به من گفت: «نگاه کن! به نظر تو مارکس در هیئت مسیح ظهور نکرده؟» با این حال بعد از انقلاب همه چیز تغییر کرد. امام خمینی سوره حمد را تفسیر می کرد نامه زدند که پخش نشود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. آن امام خمینی نوفل لوشاتو قدرت عظیمی داشت و قدرت معنوی هم بود. همین بود که وقتی یاسر عرفات نزد امام آمد و گفت تمام قوای نظامیمان را در اختیار شما قرار می دهیم، امام فرمود ما نیازی به قوای نظامی نداریم، ما مردم را داریم.
در زمینه فرهنگ ایشان چه گفتند؟
من عین صحبت های ایشان را یادم نیست. اما حرفهایی که زدند برای من جدید بود. در دوران دانشجویی ما مسائل روشنفکری در دین مطرح نبود. تمام روشنفکران ما چپ بودند. یک دفعه از دل یک جریان مذهبی، که ارتجاعی خوانده می شد؛ با رهبری یک روحانی، یک جریان انقلابی با کمک نیروهای جوان، تحصیل کرده و مردم شکل گرفت. البته این را هم بگویم که بسیاری از بچههای هم دورهای ما نتوانستند تحمل کنند، یکی از آنها هم حسن آلادپوش بود. اما من آمدم این سمت. همان موقع هم از طرف آن بچهها بایکوت شدم برای اینکه من اعتقادی به مبارزه مسلحانه نداشتم. من اعتقاد به فعالیت فرهنگی داشتم. من روش شریعتی و امام خمینی را میپسندیدم. روشی که منطق آن آگاهی بخشی بود. روشی که میگفت ما به مردم آگاهی میدهیم، آنها کار انقلاب را انجام میدهند. همین اعتقاد و آن انرژی توانست حسینیه ارشاد را به یک آکادمی تبدیل کند و آیت فیلم را به وجود آورد.
بنابراین سینما و تئاتر ابزاری بود برای آگاهی بخشیدن به مردم؟
من از اسم ابزار خوشم نمیآید. سینما فرهنگ ما بود. وقتی مولوی زبان را برای بیان صحبت هایش انتخاب کرد، یک فرهنگ را برگزید نه اینکه بخواهد از زبان استفاده ابزاری کند. یکی از دلایلی که ما نتوانستهایم از دفاع مقدس یک فیلم خوب و جذاب بسازیم این است که فکر میکنیم دوربین سینما وسیله است. یعنی کارگردانان توقع دارند دوربینشان همان حرفی را بزند که آنها میخواهند، در حالی که این ممکن نیست. فرد در سینما وارد حوزهای از تفکر میشود. ببینید ما سه حوزه داریم به نام اندیشه، عمل و تفکر. در حوزه «اندیشه» ما آزادی میخواهیم، در حوزه «عمل» قانون و در حوزه «تفکر» خودسازی. استدلال در حوزه تفکر وجود دارد و در این جاست که فر%D