دکترعلی عین علیلو* گرامیداشت روز سعدی بهانهای بود برای نگارش مطلب زیر تا آموزههای این شاعر سترگ را در باب تربیت و خانواده و جامعه مرور کنیم و همسویی آن را با نیازهای امروزی بسنجیم. بشر در تمامی دورههای زندگی خود دغدغههایی داشته و دارد که نمیتوان آن دغدغهها و دل نگرانیها را خاص آن […]
دکترعلی عین علیلو*
گرامیداشت روز سعدی بهانهای بود برای نگارش مطلب زیر تا آموزههای این شاعر سترگ را در باب تربیت و خانواده و جامعه مرور کنیم و همسویی آن را با نیازهای امروزی بسنجیم.
بشر در تمامی دورههای زندگی خود دغدغههایی داشته و دارد که نمیتوان آن دغدغهها و دل نگرانیها را خاص آن دوره دانست و بعد از سپری شدن قرنی، تمام آثار مکتوب یا شفاهی را بوسید و کنار طاقچه گذاشت. اگر سعدی و شاعران دیگری که در اذهان جای خاصی دارند، هرگز فراموش نمیشوند به این علت است که دست به نقطههایی از حیات فکری انسان گذاشتهاند که در طول تاریخ همیشه به عنوان یک امر مورد توجه بوده است. فرهیختگی آدمی و دوری او از غفلت و جهل امری نیست که به دورهای خاص محدود شود. انسان همیشه نیاز به آموختن داشته است اما بنا به تغییر نگرشها و گسترش علوم، هم آموختنیها تنوع بیشتری پیدا کرده و هم شیوههای آموزش دگرگون شده است ولی اصل موضوع که همانا آموزش است نه تنها فراموش نشده بلکه با وسعت جغرافیایی و حساسیت بیشتر دنبال میشود.
واضح است سعدی شخصیت علمی زمان خود بود. او شاعر جامع الاطرافی است که در بیشتر زمینههای فکری جامعه سخن گفته است. آنچه برای سعدی بیشتر از همه حائز اهمیت بود ارزش و جایگاه والای تربیت در جامعه و لزوم تعلیم و تعلم آن است.
سعدی به عنوان یک روشنفکر عرصه تربیتی و یک جامعهشناس و آسیبشناس اجتماعی به درستی دریافته است که زوال یک جامعه با نادانی و جهل آغاز میشود. بنابراین مثل یک تماشاگر نمیتواند شاهد زوال جامعه خود باشد پس با نگارش و ظرافت بیانی که داشته از آفات جهالت گفته و مخاطبان خود را به فرهیختگی فرا میخواند. ذکر این نکته ضروری است که سعدی در تمامی عرصههای فکری خود، از افراط و تفریط به دور بود، اگر عرفان را مضمون سخن خود قرار میدهد، آموزههای معتدل را تبلیغ میکند و شیوه کار خود را جمع بین دنیا و آخرت قرار میدهد. او همانند بسیاری از همعصران خود در مقابل هجوم بیامان مغول به گوشهای پناه نبرد و کار دنیا را به دست نادانان نسپرد. برعکس با دقت در جزئیات جامعه خود، خودباوری و خوشبینی را در اذهان
بارور ساخت.
سعدی با مخاطبشناسی بینظیری که دارد تصویری معتدل از یک انسانگرایی ارائه میدهد و در آرمانشهر خود عشق به عناصر هستی را امری لازم و غیرقابل اجتناب معرفی میکند.
در یک بررسی اجمالی آثار سعدی
در مییابیم شاعر ایجاد امید و خوشبینی به خلقت را وظیفه اصلی خود میداند. او میداند انسان بیامید دچار یأس و سرخوردگی اجتماعی میشود. در این صورت همه افراد یک جامعه تبدیل به اجسامی متحرک میشوند؛ منفعل و متأثر، نه با عالم درون خود کار دارند و نه به فکر عالم بیرون هستند. هر چند شاعر خود آلام متعددی را تجربه کرده؛ پدر خود را در کودکی از دست داده، طعم فقر را چشیده، به اسارت افتاده، هرج و مرجهای اجتماعی را شاهد بوده؛ اما هیچ کدام باعث نشده که دچار افسردگی شود و مثل بسیاری از شاعران به زمین و زمان دشنام دهد. روح شاداب سعدی به او اعتماد به نفس داده و شاعر را به عالم آزادگی، عدالتورزی و نقدپذیری راهنمایی کرده و به همان اندازه از اندیشههای اهریمنی همچون یأس، حیرت، اضطراب، کسالت، بیمسئولیتی و احساس حقارت دور داشته است. به همین علت است که شاعر با پروازی شکوهمند به هویت حقیقی خود دست مییابد. اگر به زمان خود برگردیم متوجه میشویم که چگونه انسانهایی که با بدبینی دست و پنجه نرم میکنند با گرفتار آمدن در ورطههای رؤیاپردازی خود اسیر انزوا میشوند و آرامش دروغین خود را در پناه بردن به افیون و هرزه گردی مییابند. انسانهایی که تنها دلخوشی آنها یافتن دوستانی مجازی در فضاهای مجازی است.
شاعر به مخاطبان خود میگوید:
مکن عمر ضایع به افسون و حیف
که فرصت عزیز است والوقت سیف
خویشتن پذیری
انسان پویا و امیدوار انسانی خودباور و خویشتنپذیر است. اگر انسان بداند که حقیقت زندگی او چیست و از زیر و بم زندگی خود آگاه شود از وهمگرایی و خیالپردازی رهایی مییابد. انسان خویشتنپذیر به درستی میفهمد که او کیست و چه مایه توانایی دارد. بنابراین برای خود چارچوبی در نظر میگیرد که متناسب با تواناییهای او باشد. البته ذکر این نکته ضروری است که بدانیم خویشتنپذیری الزاماً به معنی رضایتمندی از زندگی نیست. هر شخصی میتواند نسبت به آنچه به اجبار بر او تحمیل شده ناراضی باشد و برای تغییر آن بکوشد و در کنار کوششی که دارد از داشتههای خود لذت ببرد. یک انسان خویشتنپذیر حوادث را بزرگنمایی نمیکند و از نداشتههای خود به عنوان گریزگاه استفاده نمیکند. او با توجه به داشتههای خود در جامعه مسئولیت فراخور تواناییش بر دوش میگیرد. اگر چنین باشد با روی گشاده به دور از هر نوع خشم و پرخاش به روال عادی زندگی میپردازد.
چو نتوان به افلاک دست آختن
ضروریست با گردشش ساختن
آیا این همه عقدههای حقارت که در آدمیان نهفته شده حاصل همین کنار نیامدن با خویشتن خویش نیست؟!
تصدیق واقعیت به انسان خلاقیت میبخشد تا با توان اندک خود در مبارزه با نیروهای مزاحم از پای ننشیند.
عشق
عشق یکی از بازوهای ذهنی انسان در عرصه کارزار با ناملایمات هستی است.
سعدی علاوه بر اینکه خدا را عاشقانه میپرستد به همه اجزای هستی نیز عشق میورزد. او حقیقت را جز زیبایی نمیداند و عقیده دارد هر کجا که زیبایی باشد عشقی شکل خواهد گرفت. خدای سعدی در نهایت زیبایی به او جلوهگری کرده و دلربایی میکند. چنین به نظر میرسد که سعدی سخنگو و زبان گویای همه عاشقان دنیاست. سعدی با عشق آفریده شده و خمیرمایه وجودی او را
با عشق سرشتهاند.
نگاه عاشقانه سعدی او را از همه بدبینیها و کجنگریها رهایی داده و باعث شده بجز زیبایی در اطراف خود نبیند که جهان خرم از اوست.
در عرفان مثبت و جمال گرایانه سعدی همه زیباییهای زمینی و آسمانی مورد توجه است. زمین پرتویی از زیبایی آسمان دارد و همچون پلی است که او را به اوج میرساند. این عشق به جزئیات و عناصر هستی است که شاعر را اهل تسامح و تساهل کرده است و بیگانه و دوست و دشمن را مورد رحمت و انصاف و مروت قرار میدهد:
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
شکی نیست که سعدی معشوق زمینی داشته و با زیبایی و جمال جمیلی نرد عشق باخته است. اگر محور زیبایی، زیبارویی شده، عشق خود را پاک و به دور از هر آلایشی ذکر کرده و به خواننده آثار خود نیز
یادآوری کرده که:
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است / عشق بازی دگر و نفسپرستی دگر است
او چنان به درک زیبایی و عشقآفرینی آن معتقد است که منکران این شور و شیدایی را انسانهای ناقص میداند. اگر عاشقی از یک معشوق زمینی به عالم ملکوت راه مییابد او را عاملی برای حل مشکلات خود میداند؛
دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات است
این آموزهای است که از پس قرنها از سعدی به ما رسیده است و یکی از ارکان تربیتی ما را تشکیل میدهد که یک انسان برای انسان دیگر نباید ابزار باشد یا وسیلهای برای برآورده ساختن نیازهای پست حیوانی. آنانی که هرزهگردیهای خود را عشق میدانند، به حقیقت زیبایی و عشق راه نبردهاند.
اینگونه است که زیباییها به تجدید حیات روح شاعر و رشد مجدد آن کمک میکند و از او متفکری میسازد که لحظه لحظه زندگی خود را به تفکر در خلقت احسن سپری کند؛
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
تعلیم و تربیت و آموزش آحاد جامعه
سعدی به آموزش همگانی به صورت هدفمند و آگاهانه نگاه میکند و نتایجی را که هم از آن انتظار دارد متفاوت به آرمانهای علمای تعلیم و تربیت امروز نیست. بحث تربیت برای سعدی آنچنان مهم است که در گلستان و بوستان بابی جداگانه برای هر یک قرار داده، هرچند که در جای جای آثار خود جسته و گریخته نیز به آن پرداخته است.
هدف سعدی در امر تربیت پروراندن افرادی متکی به خود و مفید به حال جامعه است. عزت نفس، دینداری، درستکاری، فروتنی، خوشخویی، حقشناسی و نیکوکاری در انسان شکل میگیرد و سایه جسم و جبر روز به روز از جمال روح رخت برمیبندد.
کمال انسان آیا در اعضا و جوارحی است که روز به روز به طرحی و رنگی در انسانهای خودباخته جلوهگری میکند. سعدی چنین نمیاندیشد. انسانهای فریبخورده که خلأ درون خود را با هیچ کمالی نمیتوانند پر کنند به خودآرایی میپردازند غافل از اینکه انسانهای وارسته به غنای روح و زیبایی اخلاق مینگرند نه به نقش صورت؛
چو انسان را نباشد فضل و احسان
چه فرق از آدمی تا نقش دیوار
نکته قابل توجه در تفکرات تعلیمی سعدی، این است که در جامعه او که عدهای خاص قادر به تحصیل بودند، او تعلق به طبقه فروتر جامعه را مانع تحصیل و تعلیم نمیداند، چرا که استعدادها در میان همه اقشار مردم نهاده شده است و منافاتی ندارد این که روستازادهای بر اثر سعی و آموزش، وزیر پادشاه گردد:
روستازادگان دانشمند / به وزیری پادشه رفتند
نکته دیگر اینکه سعدی علم و تربیتی را که مقرون با عمل نباشد، نمیپسندد.
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
سعدی فرهیختگی را عامل سعادت میداند اما مکرر یادآوری میکند که فرهیختگی برای اصلاح خود و جامعه است نه عاملی برای رسیدن به جاه و مقام. او مخاطبان خود را از اینکه مراتب علمی را وسیلهای برای اقناع تمایلات جاهطلبانه و ارضای غرایز نفسانی قرار دهند، برحذر میدارد: علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.
علم اگر برای رسیدن به اهداف عالی آموخته نشود ایجاد غرور میکند و غرور و خودپسندی سد راه ترقی و تکامل در زندگی است. عالمی که فریب نفس را بخورد و خود را بر قلههای دانش فرض کند دو ضرر بسیار مهلک بر خود وارد میآورد. یکی اینکه از ادامه تحصیل و سعی و کوشش باز میماند و دیگر اینکه به سبب اندک علمی که دارد به دیگران فخرفروشی میکند؛
یکی در نجوم اندکی دست داشت
ولی از تکبر سری مست داشت
اینچنین انسانها در نظر سعدی سعی بیهوده کرده و به اندک دانش قانع شده در حالی که از بیشتر علوم بیبهره میمانند؛
ز دعوی پری زان تهی میروی
تهی آی تا پر معانی شوی
دانش اصیل هرچه روی به افزایش باشد عطش آدم را بیشتر میکند و او را به آموختن مشتاقتر میسازد اما دانش اندک صاحب خود را به دشمنی با دیگران و کشمکش با علما
گرفتار میسازد.
بنابراین سعدی بارها از مخاطبان خود میخواهد که ادعا را کنار بگذارند چرا که:
نبیند مدعی جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
آری هدف آموزش رسیدن به مقام انسانی کامل است نه فخرفروشی مدرسهنشینان.
از دیگر سو درخت علم و تعلیم زمانی بارور میشود که شخص از مقام حیوانی رها شده و به اوج انسانی برسد. حیوانات همدیگر را میدرند اما انسان واقعی بر همنوع خود شفقت دارد. نگین انگشتری پربهای خود را میفروشد تا در قحطسالی همنوعانش اندوهگین نباشند.
مرا شاید انگشتری بینگین
نشاید دل خلقی اندوهگین
آموزش فرزند
سعدی به امر آموزش فرزند اهتمام زیادی داشته است. در آثار سعدی آموزش به فرزند یکی از ارکان فکری او به شمار میرود.
شاعر، خوانندگان خود را در امر آموزش به رعایت چند نکته فرا میخواند؛
به نظر سعدی تربیت باید از کودکی شروع شود، قبل از اینکه عادات بد در وجود او شکل گیرد. در عین اینکه فرزند مشغول تعلیم است مواظب دوستان و همنشینان او باید بود
پدر باید برای تحصیل فرزند به اندازه کافی آسایش و رفاه ایجاد کند و نباید این کار را خارج از حد انجام دهد که باعث نازپروردگی او میشود. در این صورت فرزندان توان تحمل مشکلات را در آینده نخواهند داشت.
خردمند و پرهیزگارش بر آر
گرش دوست داری به نازش مدار
در امر تعلیم، استعدادیابی امری واجب است، اگر فرزند را برخلاف استعدادش به آموزش وا دارند آخرالامر بیفایده خواهد بود
استاد ادبیات و عضو هیأت علمی دانشگاه*
روزنامه ایران، ص 10