«هنرمندان» شبیهترین صنف به خبرنگاران و روزنامهنگاران هستند. قشری که حلال مشکلات بسیاری هستند اما وقتی نوبت به خودشان میرسد، مثال بارز آن ضربالمثل شیرین فارسی میشوند: «برای همه مادر هستند اما برای خودشان، زن بابا» چون درست زمانی که هنرمندان بسیاری گلریزان میگیرند تا چند محکوم به اعدام را از دار قصاص برهانند، تئاتر […]
«هنرمندان» شبیهترین صنف به خبرنگاران و روزنامهنگاران هستند. قشری که حلال مشکلات بسیاری هستند اما وقتی نوبت به خودشان میرسد، مثال بارز آن ضربالمثل شیرین فارسی میشوند: «برای همه مادر هستند اما برای خودشان، زن بابا» چون درست زمانی که هنرمندان بسیاری گلریزان میگیرند تا چند محکوم به اعدام را از دار قصاص برهانند، تئاتر و نمایشهای مختلف را روی صحنه میبرند تا هزینه درمان چند بیمار تأمین شود. یا یک شب تا صبح را جلوی در بزرگ و آهنی یک زندان میمانند تا خانواده رضایت بدهد و جان یک محکوم، نجات پیدا کند اما در همان زمان خبر میرسد که یک هنرپیشه معروف، خیابان خواب میشود. هنرپیشه دیگری در فقر میمیرد اما چرا؟ اکرانهای خصوصی آنها، اکرانهای تلخی است.
مقدمهای برای یک گزارش
موضوع این گزارش ویترینیترین بخش «هنرمندان» کشور است اما به این معنا نیست که دیگر هنرمندان با مشکلات آنها دست و پنجه نرم نمیکنند. آنهایی که همیشه توی چشم هستند و تقریباً کمتر کسی را پیدا میکنید که آرزو نداشته باشد به جای آنها باشد حتی شده یک روز. بازیگران سینما و تلویزیون. چرا در این نوشته روی آنها «زوم» میشود؛ چون همان شهرت دستگیر بسیاری شده و گره از کار خیلی ها گشوده است.
کسانی که «شهرت» آنها میتواند جریانساز خیلی از ماجراها باشد. جریانسازانی که سرمایههای اجتماعی یک جامعه هستند. همین است که حضور هنرمندان در برنامههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی یک رکن غیرقابل انکار است. هنرمندانی که ممکن است به یکباره از سردر سینماها بیفتند و از صحنه شبکههای تلویزیونی محو شوند. فرامرز روشنایی بازیگر در گفتوگو با روزنامه «ایران»، از درد دل یکی از بازیگران نقشهای فرعی سخن میگوید که این روزها حال و روز خوبی ندارد. او این همکار را در خانه سینما دیده است. بشدت لاغر و نحیف شده بود.روشنایی میگوید:«بعد از احوالپرسی متداول، گفتم خدا بد ندهد چرا اینقدر لاغر شدی. او با همان خوشرویی همیشگیاش گفت: «راستش دندان سالمی برایم نمانده و لثههایم همیشه درد میکند و چون پول معالجه دندانهایم را ندارم، به این نتیجه رسیدم که با دردش بسوزم و بسازم.» آن طور که روشنایی ترسیم میکند، وضع دندانهایش بشدت وخیم بود و بغضش میترکد و میگوید از باندبازیهای این روزها و بیکاریاش خسته است. از اینکه در آپارتمانی 30 متری در جنوب شهر زندگی میکند، از اینکه به خاطر فقر مالی از دست پسرش کتک خورده و او را از خود رانده است و از اینکه کسی برای بازی به دلایل مختلف از او دعوت نمیکند. او در پاسخ به چرایی ماجرا به روشنایی میگوید: «یکی اینکه در مهمانیهای مرسوم یا دورهمیهای خانگی اهالی سینما به دلیل اینکه خانهام کوچک و در جنوب شهر است، نمیتوانم شرکت کنم تا جلوی چشمشان باشم و دیگر اینکه برای بازی و بازیگری ارزش قایل هستم و حاضر نیستم به این و آن تلکه بدهم و تحقیر شوم.» او دلیل دیگری هم برای بیکاریهایش دارد:چون وضع مالی خوبی ندارد، هر وقتی هم سر کاری میرود، به دلیل نیاز شدید مالی پیگیر مطالباتش است که این موضوع باعث میشود مدیر تولید، تهیهکننده و حتی دستیاران کارگردان دیگر سراغی از او نگیرند. بازیگری که روشنایی با اسم مستعار «ب. ن. ف» از او یاد میکند، مجبور شده دست نیاز به سوی دوستانش دراز کند. روشنایی میگوید: «او به خاطر عزت نفسش حاضر نیست به رسانههای گروهی رو بیندازد و آبروی خودش را ببرد. او حتی میگفت کافی است که تهیهکنندگان بو ببرند که وضع مالی خوبی ندارد، آن موقع از این مسأله سوء استفاده میکنند و مبالغ کمتری را پیشنهاد میکنند.» یک نمونه از این اتفاقهای تلخ چند هفته پیش برایش اتفاق میافتد. آن طور که برای روشنایی میگوید: «ساعت حدود یک نیمه شب پیامکی با این مضمون آمد: سلام، شرمنده دیروقت مزاحم شدم. فلانی هستم دستیار کارگردان.» بلافاصله جواب میدهد: در خدمتم. دستیار کارگردان هم تماس میگیرد و میگوید: «فردا حدود سه بعد از ظهر بیا سر لوکیشن (که در شمالیترین نقطه تهران بود) با مدیر تولید قرارداد ببند، چون سه چهار جلسه بازی برایت در نظر گرفتم.» آن طور که برای روشنایی تعریف میکند، حدود ساعت یک بعدازظهر به وسیله اتوبوس، مترو و تاکسی و با کلی پیادهروی به محل مورد نظر میرود. به گفته او، نکته جالب این بود که در مورد نقش، دستیار و مدیر تولید شفاف صحبت نمیکنند. در نهایت میگویند دو یا سه یا چهار جلسه است که اولین جلسه آن فرداست و بقیه آن در شهریور و مهر خواهد بود. مدیر تولید حرف از دو جلسه میزند و میگوید: «البته دستمزد را به صورت جلسهای محاسبه نمیکند و به طور فیکس در نهایت یک میلیون تومان قرارداد میبندد.»
اما از طرف دیگر دستیار کارگردان صحبت از چهار جلسه میکند. به گفته «ب. ن. ف»، در خوشبینانهترین حالت جلسهای 250 هزار تومان میشد و او در آبان ماه به پولش میرسید: «ضمن اینکه تا پایان مهر راکوردم را باید حفظ میکردم و احیاناً اگر نقش دیگری به من پیشنهاد میشد، نمیتوانستم قبول کنم.» او میگوید: «نکته جالب این بود که دستیار کارگردان اصرار داشت که قبول کنم و میگفت که تهیهکننده بیشتر از این نمیپردازد و تهدید میکرد در آینده به ضررم تمام میشود.» دستیار کارگردان یک نکته دیگر را هم به او یادآوری میکند: «ما رصد کردهایم و میدانیم که پول دستی گرفتهای و اوضاع مالی خوبی نداری! پس لجاجت نکن و به فکر آیندهات باش.» روشنایی میگوید: «این اوضاع و احوال یکی از صدها هنرمندانی است که عزت نفس دارند و حاضر نیستند آبرویشان برود.»
جعل امضای بازیگر
امین زندگانی، بازیگر سینما و تلویزیون نیز از اتفاق عجیبی صحبت به میان میآورد که میتواند تهدید دیگری برای جامعه هنری باشد. او میگوید: «من پروژهای را کار کردم که فهمیدم دو برابر دستمزدم را با امضای جعلی از اسپانسر گرفتهاند و پایینتر از قیمت قرارداد به من پرداخت کردند. کیفیت پایین کارها باعث شده تا نتوانیم دستمزدمان را بگیریم و علاوه بر آن، بی احترامیهای زیادی مانند جعل امضا هم میکنند.» امین زندگانی یکی از بازیگران معروف و پرکار صدا و سیماست. همین مسأله وضعیت بازیگران فرعی و کمتر شناخته شده را قرمز اعلام میکند! کسانی که بازیگران همیشگی و سیاه لشکرهای «بی پولی» هستند!
زندگانی اعتقاد دارد که افراد زیادی بدون اطلاع و راهنما وارد عرصه تهیهکنندگی شدهاند که خودشان هم نمیتوانند کار اشتباهی را که انجام دادند، جمع کنند.
بانوی شیک پوش
درست همین زمان است که از یک قصه تلخ دیگری هم رونمایی میشود. «ثریا حکمت» بانوی شیکپوش قصههای سینما و تلویزیون به یکباره در نقشی ظاهر میشود که هیچ کس باور نمیکند. هرچند پیش از او، این شمایل «ابوالفضل پورعرب» سوپراستار سالهای نه چندان دور بود که در برنامه «هفت» شکست.
هفتی که بعد از آن هم سراغ «فریماه فرجامی» رفت و تصویر زیبای این ستاره سینما را به بدترین شکل ممکن در اذهان خط زد و بعد از آن هم به حال خودش رها کرد تا ثابت کند سینما بیرحمتر از آن چیزی است که گفته میشود. اما چوب تحریم و تورم آنچنان لای چرخ زندگی گیر کرد که به یکباره ثریا حکمت در نقشی ظاهر شد که بهت را به چهره همگان نشاند. آنچه زندگی پس از 35 سال بازیگری پیش روی او قرار داده بود، فقر و بیپناهی بود. آنقدر که حتی زندگی در گوشه خیابان هم او را تهدید میکرد.
حکمت همین امروز هم از انجمن بازیگران خانه سینما ناراحت است. وقتی رسانهها زندگی او را یادآوری کردند، افراد بسیار زیادی دست یاری به سوی او دراز کردند اما به گفته حکمت، «انجمن بازیگران» تنها جایی بود که هیچ کنجکاوی نسبت به حال این روزهای او نداشت.
ثریا حکمت یک هفته بعد از آن اعلام کرد: «من تا هفته گذشته مرده بودم و امروز کاملاً زندهام و به زندگی امیدوار شدم.» او درباره برخی از واکنشها هم میگوید: «برخی از هنرمندان به اظهارات من معترض شدند و گفتهاند چرا آن زمان که ثریا حکمت پرکار بود و دستمزد زیاد میگرفت، چیزی نمیگفت؟! در حالی که بیشترین دستمزدی که من تاکنون گرفتهام، 800 هزار تومان برای فیلم «ماهپیشونی» بوده است.» حکمت پیش از آنکه دست به دامان رسانهها شود، تلاشهای زیادی کرد: «به سراغ آدمهای مختلفی رفتم اما اتفاقی نیفتاد.»
خبررسانیها باعث میشود تا «ایوبی» رئیس سازمان سینمایی هم وارد کادر شود: «آقای ایوبی برخورد بسیار خوبی داشتند و قرار شد چهارشنبه شخصی از طرف ایشان در دفتر املاک حاضر شود تا با پرداخت 15 میلیون تومان بابت ودیعه، قرارداد خانهام تمدید شود.» همچنین او میگوید: «برای دندانهایم هم اقدام کردم و آقای محمدی از دفتر وزیر ارشاد پیگیر پرداخت هزینهاش هستند.» تا این سؤال پیش بیاید که سازمان سینمایی و دیگر نهادهای مرتبط چرا پیش از آنکه پرده بیفتد، به سراغ هنرمندان نمیروند. هنرمندانی که خود از عواملی هستند که میتوانند امید را در زندگی جامعهای که با نداری و بیکاری دست و پنجه نرم میکند افزایش دهند.
بعد از حکمت این «آتقی» معروف صدا و سیما بود که زندگی خود را روی صحنه آورد تا نشان دهد میتوان 14 سال در زندان بود اما تماشاگر نداشت! البته قصه او خیلی زود هم از پرده اکران پایین کشیده شد تا این سؤال همچنان بی پاسخ بماند که اگر مشکلات مالی و مسأله دیه نیست که او را 14 سال از صحنه دور کرده، چه موضوع لاینحلی است؟ چگونگی مرگ «نادیا دلدار گلچین» و هزینههای درمانی او را باید یکی از غمانگیزترین سکانسهای سینمایی کشور قلمداد کرد. او بازیگر فیلم «فراموش شدگان»ی چون حکمت نبود بلکه همه چیز برایش روی صحنه اتفاق افتاد. یکی از هنرمندان بدون اطلاع خانواده او، هزینههای درمانش را در شبکه اجتماعی یادآوری کرد.
یادآوریای که به واکنش اعتراضآمیز خانواده او روبهرو شد. نادیا مدتها دچار بیماری بود ولی هرگز گلایهای نکرد. همه اندوختههایش را هزینه درمان کرد اما با مناعت طبع و آبروداری زندگی کرد. واکنشها به خانواده او محدود نشد.
«میرعلایی» مدیرعامل آن روز بنیاد سینمایی فارابی هم از معترضان بود. او در مراسم خاکسپاری این هنرمند گفته بود: «ما اینجا جمع نشدهایم که خودنمایی کنیم، جمع شدهایم هنرمند خوب بزرگ و انسانی را بدرقه کنیم.
مسیر هنرمندانه این نیست که همکار هنرمندان را در بیمارستان چشم به راه بگذاریم برایش شماره حساب معین کنیم و دیگران را تشویق کنیم که برایش پول بریزند.» میرعلایی درحالی پیکان اعتراض را به کمکهای مردمی و هنرمندان کشانده بود که در همان سال، قبر در قطعه هنرمندان هم، پولی شد.هنر برای هنر
«بهاره رهنما»، کارگردان و بازیگر سینما و تلویزیون از نخستین کسانی بود که دست یاری به سوی «حکمت» دراز و او را به دورهمی «زنان عاشق شکسپیر» دعوت کرد و عواید یک شب از پرتماشاترین اجرای خانه هنرمندان را به او اختصاص داد.
«رهنما» ید طولایی در کارهای خیر دارد. او فقط با چند کلام در جشن بخشش توانست 100 میلیون دیه یک محکوم به اعدام را جمع کند. رهنما به همراه «پریوش نظریه» خیریه راه انداختهاند تا به کمک کسانی بیایند که مشکلات مالی، آنها را زمینگیر کرده است. خیریهای که هنرمندان بسیار زیادی از آن حمایت کرده تا با اجرای تئاتر و نمایشهای مختلف، عواید حاصل از آن خرج افراد آسیب دیده و نیازمند شود.
«کتایون ریاحی» مدیر بنیاد نیکوکاری «کمک» ، پس از آنکه از بازیگری خداحافظی کرد، چند سالی است فعالیتهای خود را روی کمک به ساکنان مناطق محروم متمرکز کرده است. «پرویز پرستویی» جلودار هنرمندانی بود که به کمک بازسازی مناطق زلزلهزده ورزقان و اهر شتافتند.
«محمدرضا گلزار» یک پای ثابت کمکهای مردمی است. او زمانی سیبل انتقادات به دلیل دستمزد 90 میلیونی برای3 روز بازی در «دموکراسی تو روز روشن» شده بود که بخشی از درآمدش از بازی در این فیلم را خیرات کرده بود. این خبری بود که بعدها از سوی «زم» که تهیهکننده فیلم بود، به گوش دیگران رسید نه توسط گلزار.
محک و کهریزک هم از جمله مکانهای پرتردد هنرمندان پرتیراژ است. حضور در دادگاههای محکومان به اعدام هم از جمله نقاطی است که میتوان اهالی هنر و افراد مشهور را دید. شاید در همین نقطه بود که مسیر «مهناز افضلی» بازیگر دهههای گذشته برای همیشه به دادگاهها و فیلمهای مستند باز شد.
اما آنچه این گزارش میخواهد یادآوری کند، وظایف دولت و نهادها در قبال هنرمندان نیست که آن مقوله دیگری است بلکه اضافه کردن به وظایف نانوشته هنرمندان برای همصنفان خودشان است.
ثریا حکمت میگوید: «هزاران نفر در وادی هنر مثل او روزگار سختی دارند.» به نظر میرسد هنرمندان در کنار گلریزانی که برای سایر اقشار جامعه راه میاندازند، باید مراقبت بیشتری هم از همصنفان خود داشته باشند.
چون آن چیزی که بیش از هر چیزی در جامعه ما به اثبات رسیده، هنر برای هنر است. این به معنای آن نیست که هنرمند نباید در کار هنری نگاه اقتصادی داشته باشد یا ما در مدینه فاضله زندگی میکنیم وشرایط به سمتی رفته که هنرمندان دغدغه مالی ندارند، بلکه به معنای آن است که بدون نگاه اقتصادی یا با نگاه اقتصادی، نمیتوان زندگی را با هنر چرخاند!